سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع کشاننده به هلاکت است و نارهاننده ، و ضامنى است حق ضمانت نگزارنده ، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد ، و ارزش چیزى که بر سر آن همچشمى کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود ، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوى آن کس که در پى آن نبود تازد . [نهج البلاغه]

عشق
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:2بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:3168

مانی نکوهش :: 84/12/19::  11:0 عصر

درمیان حضورخسته اشیا
پسری تنها نشسته بود
وبه دیوار خیره نگاه میکرد
آنقدرنگاه کردکه چشمانش بردیوار چیره شدوازآن گذشت
وبه عمق ژرفای جهان رفت
بازهم سرش راپایین انداخت
وبه زمین خیره شد
وبه درونش پناه برد
وزیر لب زمزمه کرد
آه,ازسردی چهره ها
(چراغ های رابطه خاموشند),آه
کسی مرا با آفتاب آشنا نخواهد کرد
آری,دیگر شقایق مرده است وباید رفت
زندگی شاید دیگرحتی بی معنی باشد
چشمانش رابازکرد
دیگرچهره ها به اوج سرما رسیدند
وشقایق هم پژمرد
چشمانش رابست
اما این بارخاطره ای کمرنگ روبه خورشید داشت
امید دردرونش جوشید
آری,اوپهجره بود
وزیرلب گفت آری تاپنجره ام هست میمانم

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

3168

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
عشق
::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::