سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستترا چندان دوست مدار مبادا که روزى دشمنت شود و دشمنت را چندان کینه مورز که بود روزى دوستت گردد . [نهج البلاغه]

عشق
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:5بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:3171

مانی نکوهش :: 84/12/19::  11:0 عصر

درمیان حضورخسته اشیا
پسری تنها نشسته بود
وبه دیوار خیره نگاه میکرد
آنقدرنگاه کردکه چشمانش بردیوار چیره شدوازآن گذشت
وبه عمق ژرفای جهان رفت
بازهم سرش راپایین انداخت
وبه زمین خیره شد
وبه درونش پناه برد
وزیر لب زمزمه کرد
آه,ازسردی چهره ها
(چراغ های رابطه خاموشند),آه
کسی مرا با آفتاب آشنا نخواهد کرد
آری,دیگر شقایق مرده است وباید رفت
زندگی شاید دیگرحتی بی معنی باشد
چشمانش رابازکرد
دیگرچهره ها به اوج سرما رسیدند
وشقایق هم پژمرد
چشمانش رابست
اما این بارخاطره ای کمرنگ روبه خورشید داشت
امید دردرونش جوشید
آری,اوپهجره بود
وزیرلب گفت آری تاپنجره ام هست میمانم

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

3171

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
عشق
::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::